پژوهش در اسناد و نسخه هاي زيارت عاشورا


 

نويسنده: محمد جعفر رضايي*




 

چكيده
 

زيارت عاشورا از ديرباز، يكي از زيارات معروف مورد توجه عالمان و مردم شيعه بوده و تأثير بسياري در جنبه هاي اعتقادي و نيز آييني فرهنگ شيعه داشته است. با اين حال، برخي از انديشمندان به سند يا متن اين زيارت نقدهايي وارد كرده اند. بنابراين، بررسي اسناد و نسخه هاي اين زيارت كاري مفيد و بلكه ضروري به نظر مي رسد.
روايت زيارت عاشورا در دو كتاب كامل الزيارات ابن قولويه و مصباح المتهجد شيخ طوسي به چهار طريق آمده است. دراين مقاله، با استفاده از منابع رجالي و حديثي، به بررسي ابهامات موجود در اين اسناد و رجال موجود در آنها پرداخته، وجوه ضعف يا صحت اين روايت را بيان كرده ايم. همچنين با نگاهي به برخي از نسخه هاي اين زيارت، سعي كرده ايم نگاهي تاريخي به سير تحول اين زيارت بيندازيم.
كليد واژه ها: زيارت عاشورا، اسناد، نسخه ها، لعن مخالفان.

در آمد
 

تأكيد ائمه اطهار بر حفظ ياد و خاطره عاشورا باعث شده كه زيارت هاي امام حسين(ع) در كانون توجهات شيعيان قرار گيرد و شيعيان، در طول تاريخ، با مداومت بر خواندن اين زيارت، خاطره مصايب امام حسين(ع) را زنده نگه دارند. در اين بين، زيارت عاشورا در ميان اين زيارت ها از اقبال بيشتري برخوردار بوده و شيعيان به آن توجه بيشتري داشته اند.
اين توجه با دو نتيجه مهم همراه است: نخست، معنويت ايجاد شده در مجالس عزاداري امام حسين(ع) است كه شيعيان با حضور در آنها از آن بهره مي برند و دوم، مسأله تولي و تبري است كه يكي از مهم ترين اعتقادات شيعيان است كه در سرتاسر اين زيارت موج مي زند. اما مهم تر از تبري، لعن و تصريح به لعن مخالفان و ظالمان به ائمه(ع) در اين زيارت است؛ چرا كه در برخي از فقرات اين زيارت، بارها به صورت مستقيم و غير مستقيم دشمنان اهل بيت لعن شده اند.
بنابراين، اين زيارت تنها يك عمل مستحبي نيست كه با تسامح در ادله آن، خواندنش را روا داشته و ثواب بشماريم؛ چه بسا در برخي اوقات يا هميشه، بنا به برخي از روايات اهل بيت(ع)(1) لعن جايز نباشد و چه بسا هميشه يا لااقل در برخي شرايط خاص، لعن از مصاديق سب باشد. البته در مقابل هم كساني هستند كه مي گويند روايات و آيات وارد شده در باره لعن براي استحباب يا حتي وجوب آن كفايت مي كند. اينها روايات مخالف نظر خود را بر تقيه حمل مي كنند.
افزون بر اين، لعن و تبري از جمله مسائلي است كه با كمي افراط و بي تدبيري مي تواند آثار منفي غير قابل جبراني داشته باشد. همان طور كه گاهي در طول تاريخ، اين گونه تندروي ها، چه در بين شيعيان و چه در اهل سنت، باعث شده است كه اختلافات و درگيري هاي شديدي بين مسلمانان ايجاد شود و چه بسيار مجادلات و خون ريزي هايي كه منشأ آنها همين اعتقادات افراطي بوده است.
بنابراين ضرورت ها، عده اي از محققان، حيطه هاي زير را در مورد زيارت عاشورا قابل بررسي مي دانند: بررسي سند زيارت عاشورا، بررسي دقيق نسخه هاي موجود از اين زيارت و مقايسه آنها با زيارت عاشوراي امروز و در سطحي كلي تر، بررسي اين كه آيا لعن از مصاديق سب هست يا خير و...؟
آنچه در اين مقاله از آن بحث مي شود، سند و برخي از نسخه هاي زيارت عاشوراست. در اين مقاله از دريچه علم رجال سعي شده، در حد امكان، به توثيقات خاص مصادر اوليه علم رجال توجه و اعتماد شود و به همين دليل، كمتر از توثيقات عام استفاده كرده ايم؛ زيرا در توثيقات عام اختلافات زيادي وجود دارد و مباني در اين زمينه بسيار متفاوت است.
در مجموع، زيارت عاشورا به چهار طريق نقل شده كه دو طريق آن توسط ابن قولويه در كامل الزيارات و دو طريق آن توسط شيخ طوسي در مصباح المتهجد مطرح شده است. در اين مقاله به بررسي اين طرق خواهيم پرداخت و بيان مي كنيم كه يكي از اسناد شيخ طوسي صحيح است.

پيشينه بحث
 

اقبال شيعيان به زيارت عاشورا از گذشته تا به امروز قابل انكار نيست و شاهد اين توجه، تأليفات زياد موجود در اين زمينه است. اگر به كتابشناسي زيارت عاشورا مراجعه كنيم، خواهيم ديد كه حداقل 64 جلد كتاب، خطي و چاپي، در باره اين زيارت نوشته شده است،(2) البته اين به جز توضيحات و اشاراتي است كه علما و بزرگان در كتب حديثي خود ذيل زيارت عاشورا مطرح كرده اند.
نكته قابل توجه اين است كه در كتاب هاي گذشته بيشتر به متن زيارت پرداخته شده و كمتر به سند آن توجه شده است و بررسي هاي سندي اغلب توسط علماي متأخر انجام شده است؛ مثلاً علامه مجلسي، پس از ذكر زيارت عاشورا از طرق مختلف، نكاتي را بيان مي كند كه همگي ناظر به متن زيارت است.(3) به طوري كه حتي در طرح زيارت و سندهاي آن تسامح كرده است.(4) سيد بن طاووس نيز در مصباح الزائر فقط اشاره اي به اين نكته مي كند كه در نسخه اي از مصباح كبير كه نزد او بوده، بخش صد لعن و صد سلام وجود ندارد و ايشان اين قسمت را از مصباح صغير نقل كرده است. در ميان كتاب هاي متأخر نيز تنها تعداد محدودي از آنها به بحث از سند زيارت عاشورا پرداخته اند.
از مجموع حدود 64 جلد كتاب موجود در اين زمينه، تنها حدود پنج كتاب به طور مفصل در باره سند زيارت عاشورا بحث كرده اند كه اولين آنها كتاب شفاء الصدور في شرح زيارة العاشور است و شايد به دليل تأييد و تمجيد آيةالله ميرزاي شيرازي و توجه و اعتماد محدثان و مورخاني مثل حاج شيخ عباس قمي، مهم ترين كتاب موجود در اين زمينه باشد. قطعاً اين كتاب از جامع ترين كتب موجود در اين زمينه است. نويسنده در فصول مختلف به نقد ديدگاه هاي موجود و نظريات علما پرداخته است. بيشتر حجم كتاب را بحث درباره متن زيارت به خود اختصاص داده است و كمتر موضوعي در باره زيارت عاشوراست كه دراين كتاب مطرح نشده باشد؛ اما در برخي از موضوعات، بويژه بحث لعن در زيارت عاشورا، برخي استدلالات كتاب قوت زيادي ندارند.(5)
كتب ديگري كه درباره سند زيارت بحث كرده اند، با كمي تغييرات، گفتار شفاء الصدور را نقل كرده و توضيح داده اند. از آن ميان، نام چند كتاب مهم را كه در اين باره نوشته شده نقل مي كنيم و در باره هر يك توضيحات مختصري خواهيم داد.
يكي از مهم ترين كتب نوشته شده، كتاب اللؤلؤ النضيد في شرح زيارة مولانا الشهيد است. اين كتاب نوشته نصرالله شبستري است. ايشان، به طور مفصل، تك تك طرق نقل زيارت عاشورا را بررسي كرده و راويان موجود در اين حديث را معرفي كرده است. نويسنده كتاب، در پايان، نتيجه گرفته كه تمام طرق موجود در اين حديث كامل و بي نقص است. اين كتاب، در بين كتاب هاي موجود، تفصيل بيشتري دارد و در برخي موارد، ابتكارات جديدي ارائه كرده است كه در مباحث آينده به آنها كمابيش اشاره خواهيم كرد. ويژگي ديگر اين كتاب، رعايت انصاف در مباحث است و اين كه از ابتدا تلقي به قبول نكرده است و در صورت وجود اشكال يا ايرادي آن را مطرح مي كند.
مقاله اي كه آيةالله سبحاني نوشته است، يكي ديگر از آثار موجود است. وي در اين نوشته بيان مي كند كه زيارت عاشورا را شيخ طوسي به سه طريق (طريق اول به بيان ثواب زيارت امام حسين(ع) پرداخته است؛ ولي دو طريق ديگر، به طور مستقيم، به زيارت عاشورا مرتبط اند)، و ابن قولويه به دو طريق بيان كرده است. رويكرد ايشان در اين مقاله به گونه اي است كه به دنبال اثبات تمام طرق موجود بوده و در هرقسمت، به هر نحوي سعي كرده كه به اشكالات موجود پاسخ دهد.
در شماره 41 فصلنامه علوم حديث نيز مقاله اي به قلم آقاي محمدي مظفر چاپ شد كه نويسنده در آن، به بررسي اسناد زيارت عاشورا پرداخته و طريق سوم شيخ طوسي را اصح اين اسناد مي داند.
آثار ديگر نيز تقريباً مطالب موجود دراين نوشته ها را به صورت مختصرتري بيان كرده اند؛ بجز محقق شوشتري كه كار مستقلي در اين باره ندارد، اما در كتاب هاي الاخبار الدخلية و قاموس الرجال، به صورت پراكنده، نظر خويش را مطرح كرده است. ايشان براي زيارت عاشورا سه طريق بيان كرده، بر اين عقيده است كه طريق دوم شيخ (طريق محمد بن خالد الطياسي) از نظر سند، موجه و قابل اسناد است. ايشان با تفكيك سند زيارت و سند قسمت اول حديث- که ثواب زيارت را بيان مي کند- مي گويد که يکي از طرق زيارت صحيح است، اما قسمت اول روايت (ثواب زيارت امام حسين(ع) در روز عاشورا) مستند نيست و در طريقش اشكال وجود دارد. ايشان، پس از ذكر عباراتي از قسمت اول-كه آنها را امور منكره(6) مي نامد- مي گويد:
نفس زيارت را مي توان تصحيح كرد؛ چرا كه صفوان نفس زيارت را از امام صادق(ع) نقل كرده است وطرق صفوان قابل تصحيح است.(7)
آية الله سيد موسي شبيري زنجاني نيز در پرسشي كه از ايشان به عمل آمده است، به بررسي يكي از طرق زيارت عاشورا (طريق سوم) پرداخته و آن را اثبات و تصحيح كرده است.(8) در بين بحث، به برخي از ديدگاه هاي ايشان اشاره كرده ايم.

بيان طرق حديث
 

زيارت عاشورا از طريق ابن قولويه در كامل الزيارات، به دو طريق، به دست ما رسيده است؛ يعني كامل الزيارات قديمي ترين كتاب موجود از قدماست كه در آن زيارت عاشورا نقل شده است. بعد از وي، شيخ طوسي نيز در كتاب مصباح اين زيارت را به دو طريق نقل كرده است كه يكي از طرق او، با كمي تسامح، مثل يكي از طرق ابن قولويه است. بنابراين، طرق زيارت عاشورا چهار طريق است و بقيه علماي گذشته از اين دو بويژه شيخ طوسي نقل كرده اند.
دراين قسمت به بيان اين طرق مي پردازيم:

قديمي ترين نقل
 

ابن قولويه در كامل الزيارات سند زيارت عاشورا را چنين بيان مي كند:
حدثني حكيم بن داود بن حكيم و غيره، عن محمد بن موسي الهمداني، عن محمد بن خالد الطيالسي، عن سيف بن عميرة و صالح بن عقبة، عن علقمه بن محمد الحضرمي و محمد بن اسماعيل، عن صالح بن عقبه عن مالك الجهني عن ابي جعفر الباقر قال:«هر كس امام حسين را در روز عاشورا زيارت كند... (9).(10) صالح بن عقبه و سيف بن عميره گويند: علقمه برايمان نقل كرد كه به امام گفتيم: دعايي به من بياموز كه در روز عاشورا، هنگامي كه قصد كردم از دور يا نزديك امام حسين(ع) را زيارت كنم، آن را بخوانم، علقمه گفت: امام باقر(ع) فرمودند: اي علقمه، هر گاه پس از اشاره و سلام به آن حضرت، دور ركعت نماز به جا آوردي... بگو:
السلام عليك يا ابا عبدالله، السلام عليك يابن رسول الله، السلام عليك يا خيرة الله و ابن خيرته...(11).

مشهورترين نقل
 

نقل ديگر زيارت عاشورا كه بيشتر علماي ديگر هم همان نقل را مطرح كرده اند (البته تا حدود قرن دهم؛ چرا كه نسخه كتاب كامل الزيارات در اين سال ها يافته شده است)، نقل شيخ طوسي در كتاب مصباح المتهجّد چه در مصباح الكبير چه در مصباح الصغير است.(12) شيخ طوسي در كتاب مصباح چنين مي گويد:
روي محمد بن اسماعيل به بزيع، عن صالح بن عقبة عن أبيه، عن أبي جعفر(ع) :(در اين قسمت مانند نقل كامل الزيارات، البته با مقداري اختلاف، به بيان ثواب زيارت امام حسين(ع) در روز عاشورا مي پردازد.)
پس از بيان قسمت اول در كتاب مصباح چنين آمده است:
قال صالح بن عقبة و سيف بن عميرة: قال علقمة بن محمد الحضرمي، به امام باقر(ع) گفتم: دعايي به من بياموز كه هرگاه خواستم از راه دور يا نزديك امام حسين را زيارت كنم، آن را بخوانم...(13)
پس از گفتگويي بين علقمه و امام باقر(ع)، امام به بيان زيارت عاشورا مي پردازند (كه البته اين قسمت هم كمي با نقل كامل الزيارات متفاوت است كه در متن شناسي به ما كمك شاياني مي كند).(14)
شيخ طوسي، پس از پايان زيارت عاشورا، سند ديگري براي زيارت مطرح مي كند:
و روي محمد بن خالد الطيالسي، عن سيف بن عميرة قال: خرجت مع صفوان بن مهران الجمال و جماعة من أصحابنا...، فدعا صفوان بالزيارة التي رواها علقمة بن محمد الحضرمي، عن أبي جعفر(ع)في يوم عاشورا...(15)
در بين اين سه سند مطرح شده، سند دوم و سوم، سند زيارت عاشوراست و سند اول، سند ثواب زيارت امام حسين(ع) در روز عاشوراست. پس سند دوم وسوم مورد بحث ماست.

بررسي برخي ابهامات
 

پيش از بررسي رجال موجود در اين اسناد لازم است به برخي از ابهامات موجود در متن اين اسناد پرداخته شود.

1. آشفتگي در سند
 

ابتدا بايد بدانيم محمد بن اسماعيل به چه کسي عطف شده است؛ چرا که اگر به صورت عادي به سند نگاه کنيم، پيش از نام او، نام علقمه بن محمد الحضرمي آمده است و اين، از لحاظ طبقات بعيد است که محمد بن اسماعيل به او عطف شده باشد؛ زيرا محمد بن اسماعيل بن بزيع از اصحاب امام رضاست و علقمه به بن محمد الحضرمي از اصحاب امام باقر است و گذشته از آن، لازمه اش اين است که صالح بن عقبه به واسطه محمد بن اسماعيل، و علقمه بن محمد بن الحضرمي از خودش روايت نقل کند(16)؛ (زيرا در روايت آمده صالح بن عقبه، از محمد بن اسماعيل، از علقمه، از صالح بن عقبه). پس بايد به احتمالات ديگري فکر شود. دو احتمال ديگر وجود دارد:
احتمال اول، اين که به فرد اول موجود در سند- که همان حکيم بن داوود بن حکيم است- عطف شده باشد؛ يعني ابن قولويه اين روايت را به دو نقل روايت کرده باشد: يکي، از حکيم بن داود و ديگري، از محمد بن اسماعيل. در اين صورت، ابن قولويه سند دوم را از محمد بن اسماعيل شروع کرده است و سند دومش مرسل خواهد شد؛ چرا که محمد بن اسماعيل از اصحاب امام کاظم و رضا و جواد(ع) بوده و ابن قولويه در دوران غيبت امام عصر زندگي مي کرده است. البته اين با روش ايشان در کتاب کامل الزيارات سازگاري ندارد؛ زيرا ايشان طرق اتصالش را به طور کامل در همان ابتداي احاديث آورده است؛ به خلاف شيخ طوسي که در کتابش طرق حديث را به طور کامل ذکر نکرده و در کتاب هاي ديگرش مثل، الفهرست آنها را بيان کرده است.
احتمال دوم، اين که محمد بن اسماعيل بزيع، به محمد بن خالد الطياسي عطف شده باشد که در اين صورت، طريق ابن قولويه به محمد بن اسماعيل همان طريق او به محمد بن خالد الطياسي خواهد بود؛ يعني ابن قولويه روايت را از حکيم بن داود بن حکيم نقل کرده که او هم از محمد بن موسي الهمداني نقل کرده است، اما محمد بن موسي روايت را از دو نفر، يکي محمد بن خالد الطياسي و ديگري محمد بن اسماعيل نقل کرده است. علامه شوشتري نيز اين احتمال را مي پذيرد و آن را موافق طبقات راويان مي داند؛ چرا که هر دو نفر آنها از اصحاب امام کاظم(ع) بوده اند.(17)
لازمه اين احتمال، آن است که محمد بن موسي الهمداني در هر دو طريق ابن قولويه وجود داشته باشد.(18)

2. ارتباط دو قسمت نقل
 

ابهام ديگري که در اين سند وجود دارد، اين است که اگر دقت شود، روايت از دوقسمت کامل تشکيل شده است: بخش اول، به ذکر ثواب زيارت امام حسين(ع) در روز عاشورا مي پردازد و قسمت دوم- که با عبارت ذيل شروع مي شود- به ذکر متن زيارت عاشورا مي پردازد:
قال صالح بن عقبه و سيف بن عميره: قال علقمه بن محمد الحضرمي: فقلت لابي جعفر(ع):...
ارتباط بين اين بخش با بخش ابتداي روايت مساله بسيار مهمي است؛ چرا که براي شناخت روايان موجود در طريق زيارت عاشورا بايد اين ارتباط معلوم شود. احتمالات ذيل را مي توان براي اين ارتباط برشمرد:
اول، اين که ابن قولويه قسمت دوم را به صورت جداگانه از روايتي ديگر بيان کرده است. به عبارت روشن اين دوقسمت، دو روايت مختلف هستند؛ با طرق مختلف. اما اين با سبک و شيوه ابن قولويه در کامل الزيارات- که تمام واسطه هاي موجود بين خود تا امام را ذکر مي کند- مطابق نيست و همچنين چه دليلي وجود داشت که دو روايت را در هم ادغام کند. ضمنا با نگاهي به کتاب الکامل الزيارات مي بينيم که زيارت عاشورا در بخشي ذکر شده که روايات ثواب زيارت در آنجا آمده است؛ نه اصل زيارات و اگر قسمت دوم، روايت جداگانه اي بود، نبايد در اين قسمت مي آمد. در مجموع، اين احتمال بسيار ضعيف است که ابن قولويه دو روايت را در هم ادغام کرده باشد.
احتمال دوم هم اين که قسمت دوم، ادامه قسمت اول روايت باشد و علقمه هم راوي قسمت اول باشد و هم راوي قسمت دوم؛ همان طور که در سند روايت نيز اين مطلب آشکار است. اما مالک الجهني فقط قسمت اول، يعني ثواب زيارت را روايت کرده باشد؛ براي همين، ابن قولويه به اين شکل دو روايت را با هم تلفيق کرده است. البته احتمالات ديگري هم مطرح است، مثل اين که محمد بن اسماعيل خودش دو قسمت را با هم تلفيق کرده باشد و روايت به همين شکل( مرکب) به ابن قولويه رسيده باشد؛ زيرا تفکيک اين دو قسمت بسيار واضح نيست. پس در بررسي رجال موجود در سند زيارت عاشورا مجبوريم تمام افراد مطرح شده را بررسي کنيم، به جز مالک جهني که قطعاً در طريق زيارت عاشورا نيست، بلکه فقط ناقل قسمت اول است.

ارتباط دو قسمت روايت
 

اولين ابهام، همان طور كه در سند كامل الزيارات هم مطرح بود، ارتباط اين دو قسمت روايت است. همان احتمالات در اينجا هم با اندكي تفاوت مطرح است:
1. اگر توجه كنيم، شيخ طوسي ابتداي روايت را با اين شكل شروع كرده است: «روي» محمد بن اسماعيل، ولي ابتداي قسمت دوم چنين آمده است:«قال» صالح بن عقبة و سيف بن عميرة، اگر سبك شيخ طوسي در كتاب مصباح بررسي شود، ايشان هر روايتي را كه نقل مي كند، با عبارت «روي» محمد بن خالد الطيالسي. اين نكته نشان مي دهد كه اين دو قسمت، به صورت دو روايت جداگانه براي شيخ نقل نشده است. پس دو احتمال وجود خواهد داشت:
اول، اين كه در جلسه اي كه اين روايت مطرح شده، هم عقبة بن قيس (پدر صالح بن عقبة) حضور داشته است و هم علقمه بن محمد الحضرمي. اما عقبة بن قيس قسمت اول را روايت كرده است و علقمه قسمت دوم را.
دوم، اين كه يكي از راويان (مثلاً محمد بن اسماعيل) اين دو روايت را باهم تلفيق كرده است و روايت با اين شكل براي شيخ طوسي نقل شده است.
بنابراين، در بررسي رجال موجود در سند نيازي به بررسي عقبة بن قيس نيست؛ چرا كه او فقط راوي قسمت اول است.(19)

حلقه اتصال شيخ طوسي به محمد بن اسماعيل
 

پيش از بررسي رجال سند، بايد نحوه اتصال شيخ طوسي را به محمد بن اسماعيل بدانيم؛ چرا كه در غير اين صورت، روايت مرسل خواهد بود؛ زيرا محمد بن اسماعيل از اصحاب امام رضا(ع)بوده و شيخ طوسي در سال 385ق به دنيا آمده و 460ق، فوت كرده است؛ يعني پنجاه وشش سال پس از غيبت صغرا به دنيا آمده و صد وسي ويك سال پس از غيبت صغرا از دنيا رفته است. پس بايد واسطه اي در اين بين باشد.
بنا بر شيوه شيخ طوسي-كه طريق خود را به روايان حديث در كتاب الفهرست خود بيان كرده است-بايد به كتاب الفهرست ايشان مراجعه كنيم. شيخ در كتاب الفهرست، در دو جا، طريقش را به محمد بن اسماعيل بيان كرده است:
محمد بن اسماعيل بن بزيع، له كتب منها كتاب الحج، اخبرنا به الحسين بن عبيدالله، عن الحسن بن حمزة العلوي عن علي بن ابراهيم، عن ابيه عنه.
و اخبرنا به ابن ابي الجيد، عن محمد بن الحسن، عن سعد و الحميري و احمد بن ادريس و محمد بن يحيي، عن احمد بن محمد و محمد بن الحسين، عنه.(20)
محمد بن اسماعيل بن بزيع، له كتاب الحج، اخبرنا به ابن ابي جيد، عن محمد بن الحسن بن الوليد، عن علي بن ابراهيم، عن ابيه،(21) عنه.(22)
در تحقيق آية الله سبحاني در باره زيارت عاشورا، طريق شيخ به محمد بن اسماعيل، همين سه طريق بيان شده است(23) و در باره اين كه زيارت عاشورا قطعاً در كتاب حج محمد بن اسماعيل مي تواند باشد يا نه، چيزي بيان نشده است. همان طور كه از عبارت الفهرست هم معلوم است؛ محمد بن اسماعيل كتب گوناگوني داشته و شيخ طوسي تنها طريقش را به كتاب حج او بيان كرده است؛ در حالي كه ممكن است اين زيارت در كتاب حج وي نباشد. بنابراين، بايد در دو صورت، طريق شيخ به محمد بن اسماعيل را بررسي كنيم:
فرض اول، در حالتي كه زيارت عاشورا در كتاب حج بن اسماعيل باشد؛
فرض دوم، در حالتي كه زيارت عاشورا در كتاب حج وي نباشد.

بررسي فرض اول
 

برخي از شواهد اين فرض را تقويت مي كند:
اول، ممكن است آنچه كه از كتب بن اسماعيل بن بزيع در دست شيخ بوده است، همان كتاب حج باشد؛ چرا كه نجاشي در معرفي او فقط نام همين كتاب را مي برد و در دو طريق از سه طريق شيخ نيز فقط نام همين كتاب برده شده است.
دوم، روش كساني كه كتب حديثي را مي نوشته اند، اين طور بوده كه روايات باب زيارات را در كتاب حج مي آورده اند(24). نصر الله شبستري نيز به اين نكته توجه داشته است و اين احتمال را قوي مي داند؛ هرچند كه فرض دوم را نيز بررسي كرده است. بنابراين، شايد بتوان اين احتمال را قوي دانست كه زيارت عاشورا در كتاب حج محمد بن اسماعيل بوده است و طريق شيخ نيز به اين روايت، همان طريق موجود در كتاب الفهرست باشد. ما نيز يكي از آن سه طريق را در اين مقاله بررسي خواهيم كرد؛ چرا كه اگر يكي از آنها اثبات شود، نيازي به دو طريق ديگر نخواهد بود.
ابن ابي جيد-محمد بن الحسن بن الوليد- علي بن ابراهيم- ابراهيم بن هاشم- محمد بن اسماعيل بن بزيع.(25)
ابن ابي جيد:« علي بن احمد بن محمد بن ابي جيد» از مشايخ نجاشي است و گفته شده مشايخ نجاشي همگي ثقه اند.(26) نجاشي نام او را ذيل عنوان «الحسين بن مختار» آورده است.(27)
محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد: نجاشي در باره اش مي گويد:«ثقه ثقه عين، مسكون اليه»(28)
علي بن ابراهيم بن هاشم: نجاشي و درباره اش گفته است:«ثقه في الحديث، ثبت، معتمد صحيح المذهب».(29)
ابراهيم بن هاشم: ابن طاووس بر وثاقتش دعوي اجماع كرده است(30) و نجاشي درباره اش مي گويد:«اصحابنا يقول: اول من نشر حديث الكوفيين بقم».(31) پسرش علي بن ابراهيم در تفسيرش بارها از او نام مي برد. وي در مقدمه تفسيرش گفته است كه دركتابش از ثقات علما روايت نقل كرده است.(32)

بررسي فرض دوم
 

نصرالله شبستري در كتاب لؤلؤ النضيد به اين فرض نيز توجه داشته و سعي كرده است، در صورتي كه زيارت عاشورا در كتاب حج محمد بن اسماعيل نيز نباشد، به گونه اي اتصال شيخ را به محمد بن اسماعيل تصحيح كند و ابتكار او در اين كتاب نيز همين است. او مي گويد حال كه از طريق كتاب الفهرست موفق نشديم طريق شيخ را به تمام كتب محمد بن اسماعيل اثبات كنيم، طريق يكي ديگر از رجالياني را كه به تمام كتب محمد بن اسماعيل متصل بوده، اثبات كرده و سپس به اثبات طريق شيخ به آن رجالي مي پردازيم؛(33) مثلاً نجاشي در الفهرست خود گفته است كه تمام كتب محمد بن اسماعيل را احمد بن علي بن نوح برايش روايت كرده است. شيخ نيز در الفهرست مي گويد كه تمام كتب و روايات احمد بن محمد بن نوح(34) را عده اي از اصحاب برايش روايت كره اند و سپس اثبات مي كند كه نجاشي از اصحاب شيخ بوده است.(35)
بنابر نظر او، طريق شيخ طوسي به كتب محمد بن اسماعيل چنين خواهد شد:
شيخ طوسي- نجاشي- احمد بن علي بن نوح-ابن سفيان- ابن ادريس- احمد بن محمد بن عيسي- محمد بن اسماعيل بن بزيع.(36)
احمد بن علي نوح، يك از مشايخ نجاشي است و مشايخ نجاشي ثقه هستند.(37)
احمد بن ادريس، ابوعلي احمد بن ادريس بن احمد اشعري قمي: نجاشي در باره اش مي گويد:
كان ثقة فقيها في اصحابنا و كثير الحديث و صحيح الروايه.(38)
ابا جعفر، احمد بن محمد بن عيسي: آية الله خويي درباره اش مي گويد كه وي ثقه است.(39) نجاشي نيز از قول ابن نوح در باره اش مي گويد:
شيخ القميين و وجههم و فقيههم، غير مدافع.(40)
همچنين وي از جمله كساني است كه در كتاب نوادر الحكمة مطرح شده است و استثنا نيز نشده است.(41) نقل شده است كه وي احمد بن محمد بن خالد و سهل بن زياد را به دليل كثرت نقل از ضعفا از قم اخراج كرده است.(42)
ابن سفيان: عمدتاً وي را احمد بن جعفر بن سفيان البزوفري دانسته اند.(43) تنها استدلالي كه براي اثبات وثاقت او شده، اين است كه وي از مشايخ اجازه بوده است و كساني مثل ابن غضايري، شيخ مفيد(44) و تلعكبري از او روايت نقل كرده اند. شيخ طوسي در رجالش مي گويد:
روي عنه التلعكبري و سمع منه سنه 395، له منه اجازة... اخيرنا عنه محمد بن محمد بن النعمان (شيخ مفيد) و الحسين بن عبيدالله (ابن غضايري).
اما در باره اين كه آيا شيخوخت اجازه دليل بر وثاقت مي شود يا خير، كساني مثل آيةالله خويي آن را قبول ندارند.(45) البته آيةالله سبحاني براي آن سه حالت فرض مي كند:1. شيخ اجازه، اجازه روايت كتاب خودش را به مستجيز بدهد؛ 2. شيخ اجازه، اجازه روايت يكي از كتب مشهوره را به مستجيز بدهد؛ 3. شيخ اجازه روايت كتابي را كه مشهور نيست وطريق ديگري هم به آن وجود ندارد، اجازه دهد.(46) در اين حالت سوم، آن هم به شرطي كه مخالفي براي آن نباشد، به نظر ايشان شيخوخت اجازه دليل بر وثاقت است. البته علامه شوشتري همان را هم دليل بر وثاقت نمي داند و مي گويد وي نيز مانند ساير روات است.(47)
اين نكته نيز مهم است كه براي متقدمان در بررسي روايات وثوق به صدور روايت مهم بوده است و روايت صحيح به نظر آنها روايتي نبوده كه تمام راويانش ثقه باشند، بلكه مهم اين بوده كه در مجموع، اطمينان و يقين به صحت روايت حاصل بشود؛ اگر چه يكي از راويان آن ثقه نباشد.
با اين حال، بنا به گفته برخي از رجاليان، اگر فرد ثقه اي از يك نفر بارها روايت نقل كند، شايد دليل وثاقت او باشد.(48) در اين مورد نيز گفته شده نجاشي در 121 مورد به واسطه ابن غضايري و ابن نوح، توسط احمد بن جعفر بن سفيان روايت نقل كرده است. كه 111 مورد آن به واسطه ابن غضايري بوده است.(49)

طريق شيخ طوسي به محمد بن خالد طيالسي
 

كتابي كه ما را در بررسي اين طريق ياري مي دهد، الفهرست شيخ است. شيخ طوسي در الفهرست طريقش را به محمد بن خالد الطيالسي چنين گفته است:
له كتاب رويناه عن الحسين بن عبيدالله (الغضائري)، عن احمد بن محمد بن يحيي (العطار)، عن ابيه (محمد بن يحيي العطار)، عن محمد بن علي بن محبوب، عنه.(50)
در بررسي افراد موجود در اين طريق، بجز احمد بن محمد بن يحيي، بقيه از ثقات علما هستند:
حسين بن عبيدالله از مشايخ نجاشي است و به تأييد بسياري از علماي رجال مشايخ بي واسطه نجاشي، ثقه اند.(51)
محمد بن يحيي العطار: نجاشي در باره اش گفته است:
شيخ اصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.(52)
محمد بن علي بن محبوب: نجاشي در باره اش مي گويد:
شيخ القميين في زمانه، ثقة، عين، فقيه، صحيح المذهب.(53)
احمد بن محمد بن يحيي العطار: وي از مشايخ صدوق(رحمه الله) است و شيخ صدوق، پس از ذكر نام او در مشيخه، عبارت رضي الله عنه را آورده است.(54) شايد اين، به نوعي، توثيقي براي او باشد. درباره اين فرد دو گونه نظر داده شده است: عده اي مثل آيةالله خويي در كتاب معجم رجال الحديث قايل اند كه وي مجهول است و نمي توان به روايات او اعتماد كرد. مشهور علما نيز قايل اند كه وي ثقه است.(55) استدلال هاي مختلفي براي قول به وثاقت وي مطرح شده است كه آيةالله خويي اكثر آنها را رد مي كنند. اما دليلي كه شايد بتواند وثاقت وي را اثبات كند، همين عبارت «رضي الله عنه» است كه صدوق(رحمه الله) در مدح او بيان كرده است.
برخي چنين استدلال مي كنند كه ترضي بر هر فردي اطلاق نمي شود. عرفاً زماني ما در مورد كسي اين عبارت را به كار مي بريم كه متجاهر به فسق نباشد و در مرتبه بالايي از جلالت و تقدس باشد. اين عبارت نظير «قدس الله سره» و «اعلي الله مقامه» است كه امروزه هنگام بيان نام بزرگان گفته مي شود.(56) البته آيةالله خويي ترحم را دليل بر وثاقت کسي نمي دانند و براي آن چندين دليل ارائه کرده اند که البته تمام اين دلايل تنها دلالت بر وثاقت شخصي را نفي مي كند؛(57) نه ترضي را. علامه شوشتري نيز نه ترضي و نه ترحم را دليل بر وثاقت نمي داند، ولي دليلي ارائه مي كند كه تنها ترحم را رد مي كند.(58) با بررسي دلايل مطرح شده شايد بتوان اين فرد را ثقه دانست.
آيةالله شبيري زنجاني براي اثبات اعتبار اين طريق، دليل ديگري نيز مي آورد. ايشان مي گويد ظاهر عبارت روي محمد بن خالد الطيالسي (نه روي عن محمد بن خالد الطيالسي) اثبات مي كند كه نسبت روايت به محمد بن خالد نزد شيخ اثبات شده بوده است. به نظر آيةالله شبيري اين در اثبات اعتبار اين سند كافي است.(59)

رجال موجود در طرق
 

طريق ابن قولويه
 

1. حكيم بن داود بن حكيم
 

وي يكي از مشايخ ابن قولويه است و ابن قولويه تمام مشايخي را به صورت مجمل در ابتداي كتاب كامل الزيارات توثيق كرده و گفته است كه در كتابش فقط آنچه را ذكر كرده كه از افراد ثقه به او رسيده است.(60)

2. محمد بن موسي الهمداني
 

همان ابوجعفر محمد بن موسي بن عيسي است. عده اي او را تضعيف كرده، برخي توقف كرده و فقط آيةالله خويي در معجم رجال الحديث تلويحاً او را توثيق كرده است.
ابن عضايري در باره او مي گويد:
ضعيف يروي عن الضعفاء.(61)
نجاشي مي گويد:
ضعفه القميون بالغلو و كان ابن الوليد يقول انه كان يضع الحديث و الله اعلم.(62)
در تفسير عبارت نجاشي بعضي مانند آيةالله خويي مي گويند كه از عبارت «والله اعلم» مي توان پي برد كه نجاشي درباره ضعف او توقف كرده است.(63) در حالي كه محقق شوشتري مي گويد نجاشي فقط در واضعيت او شك داشته است، نه در ضعف او و عبارت «والله اعلم» به قسمت« انه كان يضع الحديث» مربوط است.(64) محقق شوشتري مي گويد ضعف محمد بن موسي اتفاقي است و بزرگاني مثل ابن وليد، ابن بابويه، ابن نوح، شيخ در الفهرست، نجاشي و ابن غضايري قايل به ضعف او بوده اند و تنها نجاشي و ابن غضايري در واضعيت او ترديد داشته اند.(65)
آيةالله سبحاني منشأ تضعيف محمد بن موسي را ابن الوليد مي داند و مي گويد تضعيف ديگران هم به ابن وليد بر مي گردد و ضمناً قمي ها و در رأسشان ابن وليد عقايد و نظريات خاصي در باره ائمه داشته اند (مثلاً سهو النبي را قبول داشته اند) و هركس را كه با آنها هم نظر نبوده، به غلو متهم مي كرده اند. ايشان براي نمونه، جمله اي را به نقل از شيخ مفيد از ابن وليد نقل مي كند كه «اول درجة في الغلو نفي السهو عن النبي و الامام» وبعد از آن، نتيجه مي گيرد كه بعيد نيست تضعيف ابن وليد در باره محمد بن موسي به همين خاطر بوده باشد.(66)
در مجموع، اين كه آيةالله سبحاني گفته اند ابن وليد به دليل اعتقاداتش محمد بن موسي الهمداني را تضعيف كرده است، يك حدس است و اصل در اين گونه موارد، اين است كه شهادت عالمان رجالي متقدم بر مبناي حس بوده است، نه اجتهاد. همچنين، طبق گفته هاي رجاليان، اگر شخصي مثل نجاشي كسي را رد كند، در صورتي كه مخالفي نداشته باشد، براي حكم كردن به ضعف او كافي است. آيةالله خويي نيز ذيل همين بحث مي گويد اين تضعيفات براي حكم كردن به ضعف محمد بن موسي كافي است.(67)
با توجه به مطالب گفته شده، چون كه محمد بن موسي الهمداني در هردو طريق ابن قولويه به زيارت عاشورا وجود دارد، پس نمي توان به نقل هاي ابن قولويه اعتماد كرد. اما بقيه افراد موجود در طرق وي را به دليل اين كه بعضي ها در سند شيخ تكرار مي شوند، بررسي خواهيم كرد.

3. محمد بن خالد الطيالسي
 

نجاشي فقط او را معرفي كرده است:
محمدبن خالد بن عمرالطيالسي التميمي ابو عبدالله کان يسکن الکوفه في صحراو جرم...(68)
يكني اباعبدالله روي عنه حميد اصولاً كثيرة.(69)
البته قدحي از سوي ديگر رجاليان در باره اش مطرح نشده است و همچنين شايد روايت مشايخ بزرگ حديثي از او دليل بر وثاقت او باشد.(70) البته ممكن است گفته شود اين كه شيخ گفته«روي عنه حميد اصولاً كثيرة»، بر مدح او دلالت دارد.(71)
همچنين آيةالله شبيري سه دليل براي اثبات وثاقت وي ذكر كرده است: اول، روايت محمد بن علي بن محبوب-كه از بزرگان اماميه است از وي، و اين دليل بر اعتماد به او بوده است؛ دوم، وقوع طيالسي در طريق بزرگان ثقات به برخي از كتب، مثلاً از كتب، مثلاً محمد بن جعفر رزاز- كه از ثقات علماي شيعه است- از طريق محمد بن خالد طيالسي كتاب سيف و محمد بن معروف را روايت كرده است؛ سوم، روايت جمعي از بزرگان و ثقات علماي شيعه از او؛ مانند سعد بن عبدالله، سلمة بن خطاب، محمد بن حسن صفار و... .(72)

4. سيف بن عميره
 

نجاشي او را ثقه و از اصحاب امام صادق(ع) و امام كاظم(ع) مي د اند.(73) شيخ طوسي نيز در كتاب الفهرست او را ثقه مي داند(74) و در كتاب رجالش او را از اصحاب امام صادق(ع) و امام كاظم(ع)معرفي كرده است؛(75) ولي ابن شهر آشوب در باره او مي گويد: ثقه است و از اصحاب امام كاظم(ع) و واقفي است.
بزرگان رجال با اين گفته ابن شهر آشوب مخالفت كرده اند. آيةالله خويي مي گويد هيچ كس نگفته كه سيف، امام رضا(ع) را درك كرده است. پس چگونه مي تواند واقفي مذهب باشد. بنابراين به نظر ايشان، اين نسبت يا سهو قلم است يا اشتباه نسخه بردار.(76)
محقق شوشتري نيز مي گويد كه مدركي براي گفته ابن شهرآشوب نيافته است و مي گويد اين اشتباه و تخليطي از ابن شهرآشوب است.(77)
در مجموع، سيف بن عميره مورد تأييد و توثيق رجاليان است و توثيق خاص براي او وجود دارد.

5. صالح بن عقبه
 

اين كه او صالح بن عقبه بن قيس است يا صالح بن عقبه بن خالد الاسدي، محل خلاف است. شيخ طوسي در كتاب رجال خود در اصحاب باقر(ع) و صادق(ع) و كاظم(ع) صالح بن عقبه را ذكر كرده است. اما اين كه كدام يك از اين ها صالح بن عقبة بن خالد الاسدي است و كدام يك صالح بن عقبة بن قيس، محل بحث است. ظاهراً منظور از آن كه در اصحاب باقر(ع) آمده، صالح بن عقبة بن خالد بوده و منظور، در دو جاي ديگر، صالح بن عقبة بن قيس؛ چرا كه شيخ، هنگام ذكر صالح بن عقبه در اصحاب كاظم(ع) گفته است كه وي همان كسي است كه از اصحاب صادق(ع) نيز بود و در اصحاب صادق(ع) نيز چنين گفته است: صالح بن عقبة بن قيس. پس معلوم مي شود كه منظور از اين دو جا همان صالح بن عقبة بن قيس است و منظور از آن كه در اصحاب باقر(ع) بود صالح بن عقبة بن خالد.(78)
در كتاب الفهرست هم شيخ صالح بن عقبه اي را معرفي كرده است كه معلوم نيست منظور از وي كدام يك از اين دو نفر است:
صالح بن عقبه له كتابان؛ اخبرنا بهما ابن ابي جيد، عن ابن الوليد، عن الصفار، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن اسماعيل بن بزيع، عنهما.(79)
گفته شده كه با توجه به طبقات، بايد اين شخص صالح بن عقبه بن قيس باشد؛ زيرا نجاشي ذيل عنوان صالح بن عقبه بن خالد الاسدي گفته است كه محمد بن اسماعيل بن بزيع با واسطه محمد بن ايوب از صالح بن عقبه بن خالد روايت نقل كرده است.(80) پس معلوم است كه در الفهرست منظور، صالح بن عقبة بن قيس است، نه او؛(81)چون واسطه اي بين او و محمد بن اسماعيل در الفهرست بيان نشده است.
با توجه به مطالب گفته شده، در مورد سند اول شيخ طوسي در مصباح و طريق دوم ابن قولويه در كامل الزيارات مي توان چنين نتيجه گرفت كه صالح بن عقبه، به احتمال زياد، همان صالح بن عقبه بن قيس است؛ چرا كه در اينجا محمد بن اسماعيل، بدون واسطه، از او روايت نقل كرده است. اما در طريق اول ابن قولويه شايد اين نتيجه گيري يقيني نباشد؛ هرچند چون صالح بن عقبه در هر دو طريق ابن قولويه وجود دارد، شايد بتوان گفت اگر اينها دو نفر بودند، ابن قولويه به يك نام، آنها را ذكر نمي كرد.
در هرحال، اگر منظور صالح بن عقبة بن خالد باشد، هيچ ردي در كتب رجالي از او وجود ندارد و در همه جا فقط او را معرفي كرده اند.
اما اگر منظور صالح بن عقبة بن قيس باشد، تضعيفاتي درباره او وجود دارد. ابن غضايري در باره او مي گويد:
غال، كذاب، لا يلتفت اليه.(82)
علامه نيز در كتاب خلاصة الاقوال في معرفة الرجال حرف ابن غضايري را تكرار و تأييد كرده است(83). محقق شوشتري با يك نظر اجتهادي مي گويد گفته ابن غضايري قابل تأييد است؛ چرا كه صالح بن عقبه در طريق ‍[قسمت] ثواب زيارت امام حسين(ع) واقع شده است و در شرح اين قسمت [ثواب زيارت امام حسين(ع)] امور منكري وجود دارد.(84)
با توجه به مطالب بالا مي توان اين طور فهميد كه همه تضعيفات به كتاب الضعفاء ابن غضايري بر مي گردد و موضع علماي رجال در برابر كتاب الضعفاء ابن غضايري چندين گونه است. عده اي مانند آيةالله خويي انتساب كتاب الضعفاء را به ابن غضايري قبول ندارند(85) و در خصوص صالح بن عقبة، مي گويند كه تضعيف منسوب به ابن غضايري با توثيق عام ابن قولويه تعارض نمي كند؛ چرا كه نسبت اين كتاب به ابن غضايري ثابت نمي شود. پس تضعيف هاي مطرح شده در باره صالح قابل قبول نيست(86). البته همان طور كه قبلاً نيز گفته ايم، مرحوم خويي در اواخر عمرشان توثيق عام ابن قولويه را فقط نسبت به مشايخ بي واسطه ابن قولويه معتبر مي دانستند؛ نه همه رجال موجود در كتاب او.
گروه ديگري مثل آيةالله سبحاني معتقدند كه كتاب الضعفاء متعلق به ابن غضايري است(87). اما وي عقايد خاصي در باره ائمه داشته است و هر كه را از آن عقايد تجاوز مي كرده، متهم به غلو كرده است. در اينجا هم، چون كه ابتدا صالح را به غلو متهم كرده و سپس نسبت كذب به او داده است، نتيجه مي گيرد كه نسبت كذب هم بي اساس بوده و متفرع بر اتهام غلو ابن غضايري است. گويا ايشان مي خواهد بگويد كه ابن غضايري بيشتر مبتني بر اجتهاد نظر مي داده، نه بر حس.(88)
گروه ديگري هم انتساب كتاب را به ابن غضايري مي پذيرند، اما اقوال اين كتاب را به علت مجهول بودن ابن غضايري و تشكيك در عدالت و وثاقت او، رد مي كنند. ملامحمد تقي مجلسي از اين گروه است.
البته در عمل، اگر به مقايسه تضعيفات ابن غضايري و كسي مثل نجاشي بپردازيم، تفاوت زيادي بين آنها نخواهيم ديد.(89)
اما آيا درباره صالح بن عقبه مدحي وجود دارد كه بتواند تضعيف ابن غضايري را در باره او كنار بگذارد. نجاشي در كتاب فهرستش فقط او را معرفي كرده است(90). شيخ طوسي هم در رجالش صرفاًٌ به معرفي او بسنده مي كند.(91)
برخي از علماي رجال ذكر نجاشي را توثيق عام مي دانند و معتقدند اگر نجاشي نام كسي را در كتابش بيان كرده باشد، حتي اگر از او مدحي هم نكرده باشد، او امامي و ثقه است. ايشان عمدتاً به گفته نجاشي در ابتداي كتابش استناد مي كنند كه گفته است در اين كتاب متقدمان از سلف صالحمان را نام مي بريم.(92)
و چون از لفظ صالح استفاده كرده است، پس رجال كتاب او به جز كساني كه خودش آنها را تضعيف كرده است، بقيه همگي ثقه و امامي اند.
نويسنده شفاء الصدور همين نظر را پذيرفته است. وي حتي كساني را كه در الفهرست شيخ نيز مطرح شده اند، امامي مذهب مي داند(93) كه البته در اين قسمت اخير مخالفان زيادي دارد.(94) برخي ديگر از علما، با كمي عقب نشيني، در اين باره معتقد شده اند آنهايي كه نجاشي تنها اسم آنها را آورده، فقط امامي مذهب هستند. آيةالله خويي در اين باره مي گويد هر آن كه نجاشي نام او را آورده است، از اصحاب ماست. پس اگر به خلاف آن تصريح نكرده باشد، مي توان گفت وي امامي مذهب است.(95)
آيةالله سبحاني در كتاب كليات في علم الرجال مي گويد:
هر آن كه را كه نجاشي به صورت مهمل ذكر كرده است، سكوتش دليل بر مدح و امامي بودن آن فرد نيست، اگر چه امامي نبودن او موضع تأمل است و تا زماني كه تصريح به خلاف نكرده، اصل امامي بودن اوست.(96)
ولي ايشان در مقاله اي كه در باره زيارت عاشورا نوشته اند، مي گويند:
ضابطه اصلي در تمام كساني كه نجاشي آنها را ذكر كرده است اين است كه امامي اند و اگر كسي غير امامي باشد، به مذهب او اشاره كرده است. همان طور كه اگر قدحي در باره او بود بيان مي كرد.(97)
وي از اينجا نتيجه گرفته است كه صالح بن عقبه، به صورت عام، در رجال النجاشي توثيق شده است وامامي است و به صورت عام مدح شده است.
محقق شوشتري در اين باره موضعي متفاوت و دقيق اتخاذ كرده است. وي صرف ذكر نام كسي را در رجال النجاشي، در صورتي كه مهمل باشد، دليل بر وثاقت و امامي بودن نمي داند. وي سه مثال نقض ذكر مي كند كه رجال النجاشي نام آنها را به صورت مهمل بيان كرده است، ولي به گفته تمام رجاليان آنها غيرثقه و مذموم اند. وي مي گويد نجاشي با اين كه بيشتر از ديگران (شيخ طوسي و كشي) ضعفا را معرفي و مذهب فاسدان را بيان كرده است، ولي او نيز گاهي در بعضي از اين ضعفا سكوت كرده است. سپس مي گويد كسي در فطحيت عمار ساباطي و عبدالله بكير اختلافي ندارد، در حالي كه نجاشي در باره آنها سكوت كرده است؟ همان طور كه كسي در مذموم بودن فارس بن حاتم القزويني اختلافي ندارد، چرا كه امام هادي(ع) بهشت را براي قاتل او تضمين كرد، ولي نجاشي در باره او هم سكوت كرده است.(98)
با توجه به اين سه مثال نقض محقق شوشتري مي توان گفت كه در صورت سكوت نجاشي نمي توان به صورت قطعي وثاقت كسي را ثابت كرد، مگر اين كه در جاي ديگر مدحي از او وجود داشته باشد.
آيةالله سبحاني و نصرالله شبستري روايت مشايخ ثقات، مثل محمد بن اسماعيل بن بزيع و محمد بن الحسين بن ابي الخطاب را از او دليل مدح و توثيق براي صالح مطرح كرده اند؛ هرچند كه شبستري مي گويد اينها «حُسن» او را اثبات مي كند، ولي توثيقي برايش نيست.(99)
در هر حال، با وجود رد ابن غضايري و عده اي از بزرگان علم رجال، شايد نتوان به اين توثيقات اعتمادي كرد. و با توجه به اين كه صالح بن عقبة بن قيس در طريق شيخ طوسي به قسمت اول روايت (بيان ثواب زيارتي امام حسين(ع) در روز عاشورا) وجود دارد، پس سنديت اين قسمت با شبهه مواجه خواهد شد.(100)
البته صالح در دو طريق ابن قولويه و طريق اول شيخ طوسي به زيارت عاشورا هم مطرح است، اما در جاهايي كه مشتركاً با سيف بن عميره روايت را نقل كرده اند، اشكالي در روايت به وجود نمي آورد؛ چرا كه وثاقت سيف قبلاً اثبات شد. اما در جاهاي ديگري كه سيف دركنار او نيست، اثبات روايت با اشكال مواجه است.(101)

6. علقمة بن محمد الحضرمي
 

تمام كساني كه در باره او صحبت كرده اند، داستان گفتگوي او و برادرش را با زيد بن علي مطرح كرده اند. ضمناً همه آنها اين داستان را از رجال الكشي نقل كرده اند.(102)
آنچه كه در رجال الكشي نقل شده، اين است كه بكار بن ابي بكر الحضرمي نقل مي كند كه پدرش و علقمه (عمويش با زيد ملاقات داشته اند. در اين ملاقات، زيد مي گويد: به نظر ما امام كسي نيست كه كناره گيري كند، بلكه امام كسي است كه شمشير كشد و قيام كند. ابوبكر در جواب او مي گويد: آيا علي بن ابي طالب(ع) در آن زمان که کناره گيري کرد ، امام بود يا اين که امام نبود تا زماني که قيام کرد و شمشير کشيد؟ زيد در برابر سوال او سکوت مي کند و جوابي نمي دهد تا اين که او سه بار اين سوال را تکرار مي کند و زيد جوابي نمي دهد. در آخر ابوبکر مي گويد: اگر علي بن ابي طالب(ع) امام بوده است و كناره گيري كرده، پس ممكن است كه بعد از او هم امامي باشد كه كناره گيري كند و اگر علي(ع) امام نبوده، پس چه چيز تو را به اينجا آورده است؟ در اينجا علقمه از ابوبكر مي خواهد كه از او چشم بپوشد و ابوبكر نيز اين كار را مي كند.
صرف نظر از اين كه اين داستان چقدر واقعيت داشته باشد و اينكه با برخي روايات ديگر در باره زيد -كه او را انساني مخلص مي داند كه به دنبال امامت و خلافت نبوده- متعارض است، چند اشكال به آن مطرح است. در اين روايت، علقمه صرفاً ناظر است و در آخر هم از ابوبكر تقاضا كرده كه از زير چشم بپوشد.(103) پس معلوم نيست نظريات خودش در باره امامت چه بوده است. ديگر اين كه محقق شوشتري به اصل داستان چند اشكال گرفته و گفته اند كه در خبرهاي كشي تحريفاتي وجود دارد و براي آن مثالي هم آورده اند.(104)
در هر حال، نهايت چيزي كه از اين داستان مي شود، امامي بودن علقمه است، نه ثقه بودنش. البته آيةالله سبحاني از اين كه سيف بن عميره(در طريق دوم شيخ طوسي) هنگامي كه صفوان دعاي پس از زيارت را مي خواند، از او مي پرسد كه اين را علقمه برايمان نخوانده بود، استفاده كرده است كه علقمه نزد سيف و صفوان ثقه بوده كه اين طور به گفته اش استناد مي كرده اند.(105)

7. محمد بن اسماعيل بن بزيع
 

از اصحاب امام كاظم و امام رضا و امام جواد(ع) بوده است. شيخ در رجالش در باره او گفته است:«ثقة، صحيح، كوفي(106)». و نجاشي هم در باره اش گفته:«از صالحان شيعه و ثقات آنهاست».(107)

8. مالك الجهني
 

نجاشي ذكري از او نكرده است و شيخ طوسي در رجالش او را از اصحاب باقر(ع) و صادق(ع) نام برده است. در مجموع، تمام كساني كه در اين موضوع مطلبي نوشته اند، براي اثبات وثاقت او سه شاهد آورده اند:
1. چند بيت شعري كه وي در باره امام باقر(ع) گفته است؛
2. روايتي از امام باقر(ع) كه درآن روايت امام مالك را با لفظ «انتم شيعتنا» خطاب كرده اند؛
3. روايت ديگري كه مالك مخاطب امام است و امام به او مي گويند تمام مردم و امامانشان در روز قيامت همديگر را لعن مي كنند، بجز شما و هركه مثل شماست(كه امامش ما اهل بيت هستيم).(108)
تمام اين موارد، امامي بودن او را اثبات مي كند، نه ثقه بودنش را. و دليل بر حسن است، نه توثيق.

رجال مطرح در طرق شيخ طوسي
 

چون كه تعدادي از رجال با رجال طرق ابن قولويه مشترك هستند در قسمت قبلي بررسي شدند بنابراين تنها چند نفر باقي مي مانند كه بايستي ترجمه آنها را بيان كنيم:

1. عقبة بن قيس بن سمعان
 

وي كسي است كه در طرق زيارت مطرح نيست، اما در قسمت اول روايت مطرح است. شيخ در رجالش او را هم در اصحاب باقر(ع) و هم در اصحاب صادق(ع) آورده است؛ با اين تفاوت كه در اصحاب باقر او را مجهول معرفي كرده، (109) ولي در اصحاب صادق او را پدر صالح بن عقبه معرفي نموده است.(110)
اين گفته شيخ طوسي با آنچه در سند حديث زيارت عاشورا ذكر شده، تناقض دارد؛ چرا كه اين روايت تصريح دارد كه عقبة بن قيس(پدر صالح بن عقبه) روايت از امام محمد باقر(ع) نقل كرده است.(111) در حالي كه در كتاب رجال، ايشان تصريح دارند عقبة بن قيسي كه پدر صالح بن عقبة است از اصحاب امام صادق(ع) و آن عقبة بن قيس كه از ياران امام باقر(ع) است مجهول است.
همين باعث شده كه آيةالله خويي نيز در كتاب معجم رجال الحديث بن قيس (پدر صالح بن عقبه) را از ياران امام صادق(ع) معرفي كند.(112)
البته محقق شوشتري در كتاب قاموس الرجال بيشتر از يك عقبة بن قيس معرفي نكرده است.

2. صفوان بن مهران
 

نجاشي در باره اش گفته است:
كوفي، ثقة، يكني ابامحمد كان يسکن بني حرام بالكوفه ... و كان صفوان جمالاً.(113)

جمع بندي
 

بنا بر آنچه كه مطرح شد، زيارت عاشورا چهار طريق دارد كه دو طريق آن در كامل الزيارات ابن قولويه و دو طريق آن در مصباح المتهجد شيخ طوسي نقل شده است.
طرق ابن قولويه به دليل اين كه در هر دو آنها محمد بن موسي الهمداني وجود دارد، ضعيف است.(114)
در طرق شيخ طوسي طريق سوم- كه محمد بن خالد الطيالسي از صفوان بن مهران نقل كرده بود-اشكالي وجود ندارد. (البته بنابر اين فرض كه ترضي را براي اثبات وثاق احمد بن محمد بن يحيي العطار كافي بدانيم(115) و توثيق عام در باره محمد بن خالد الطيالسي را بپذيريم).(116) اما نكته اي كه در اينجا شايان ذكر است، اينكه در اين طريق متن حديث نقل نشده، بلكه گفته شده است صفوان همان روايتي را كه علقمه نقل كرده بود خواند.
اما طريق شيخ به قسمت اول روايت -در باره ثواب زيارت امام حسين(ع) در روز عاشوراست- به دليل حضور عقبة ابن قيس بن سمعان و عدم سازگاري آنچه در رجال شيخ آمده با آنچه در اين روايت ذكر شده است و حضور صالح بن عقبه در اين طريق، ضعيف به نظر مي رسد.
اما در طريق دوم شيخ، حضور صالح بن عقبه ضرري نمي رساند؛ زيرا روايت را صالح بن عقبه و سيف بن عميره با هم نقل كرده اند. بنابراين، در اين طريق اگر آنچه را در باره علقمه گفته شد، توثيق بدانيم و در صورت صحيح بودن طريق شيخ به محمد بن اسماعيل، اين طريق بي اشكال خواهد بود.

بررسي نسخه هاي زيارت عاشورا
 

در پايان اين مقاله، براي تكميل تحقيق خود، به بررسي چند مورد از نسخه هاي زيارت عاشورا خواهم پرداخت. در بين بررسي نسخه هاي زيارت عاشورا متوجه شدم كه برخي از آنها قسمتي از اين زيارت را به گونه اي ديگر نقل كرده اند. از همين روي، تصميم گرفتم اين نسخه ها را بيشتر بررسي كرده تا به اين حقيقت پي ببرم كه آيا اين تغيير نشانه وقوع تحريفي در اين زيارت است يا اين كه به سبب تقيه انجام شده است. از اين روي، در ادامه به معرفي اين نسخه ها و سپس به تحليلي مختصر در باره آنها خواهم پرداخت. اصل اين نسخه ها به پايان مقاله پيوست شده است.
نسخه شماره 1: نسخه مختصر مصباح المتهجد، شماره 505 موجود در كتابخانه آيةالله مرعشي نجفي، روي برگ اول تملكي بي نام به تاريخ رمضان 945 در كاشان.
در متن اين نسخه، در قسمت مورد نظر، به جاي آن كه چهار نفر مجهول مورد لعن قرار گيرند،(117) نام افرادي مثل انس به انس، ابن خولي، شيث بن ربعي و عمرو بن حجاج ذكر شده است. البته مصحح در حاشيه عبارت مشهور را ذكر كرده است. هرچند كه معلوم نيست كه نسخه در چه تاريخي نوشته شده است و در چه تاريخي تصحيح شده است. در هر حال، خط و كاغذ به كار رفته در اين نسخه نشان از آن دارد كه نسخه خيلي هم قديمي نيست و شايد متعلق به حدود قرن دهم باشد. با توجه به اين نكته و اين كه شهر كاشان عمدتاً شهري شيعه نشين بوده است، آن هم پس از قرن دهم، احتمالاً شرايط تقيه كمتر براي اين كاتب وجود داشته است. بنابراين، مي توان اين احتمال را مطرح كرد كه كاتب نسخه اين طور فكر مي كرده است.(118) هر چند همه اينها احتمال است و حالت هاي مخالفي نيز براي آن ممكن است.
نسخه شماره 2: نسخه مصباح المتهجد، شماره 11023 موجود در كتابخانه آيةالله مرعشي نجفي. كاتب در سال 1062 آن را نوشته است. محل كتابت روستاي تومان مشكين از توابع شهرستان اهر بوده است.
اين نسخه نسخه نفيسي است و در حاشيه تصحيح شده است. حاشيه نويسي هاي بسياري به خط علما دارد. بنابر نقل كاتب از روي خط ملا عبدالله توني نوشته شده است و آن نيز با چند واسطه به مصنف مي رسد.
در حواشي اين نسخه، عباراتي نوشته شده است كه مؤيد مطلب گفته شده در مورد قبلي است. مصحح در بين متن براي اول و ثاني و ثالث مصاديقي را مشخص كرده است. از آن گذشته در حاشيه نيز براي تأييد حرف خود به بيان نظر سيد بن طاووس در كتاب مصباح الزائر پرداخته است. اين موارد، به علاوه اين نكته كه نسخه در قرن يازدهم و در ايران (در شرايطي كه تقيه كمتر مطرح بوده است) نوشته شده و انگيزه كمتري براي كاتب بوده است كه چنين تعيين مصداقي را از روي تقيه انجام دهد، به ما اين نكته را مي فهماند كه شايد برخي از گذشتگان ما اين گونه فكر مي كرده اند.
نسخه شماره 3: نسخه مصباح المتهجد، شماره 253 موجود در كتابخانه آيةالله مرعشي نجفي. اين نسخه قديم و نفيس و خط آن نسخ است. در حاشيه تصحيح شده است. ابتدا و انتهاي آن افتاده است.
در اين نسخه نيز، مثل موارد قبلي، در حاشيه براي اول و ثاني و ثالث تعيين مصداق شده است. البته با صرف نظر از اين كه اين مصاديق با مصداق هاي قبلي فرق مي كند، نسخه نيز با توجه به خط و برگه هايش به ظاهر متعلق به پيش از سده دهم و احتمال تقيه در آن بيشتر مطرح است.
نسخه شماره 4: نسخه مصباح المتهجد، شماره 6716 موجود در كتابخانه آيةالله مرعشي نجفي. اصل اين نسخه از سده نهم است، ولي بسياري از افتادگي هاي آن به خطوط و تاريخ هاي مختلف تكميل شده است. پاره اي از برگ ها به خط سيد عبدالحي بن عبدالوهاب در سال 953ق، درحاشيه تصحيح شده است. نام وي و اين تاريخ در حاشيه يكي از برگ ها آمده است.
نكته جالب اين است كه در اين نسخه عبارت مورد نظر ذكر نشده است و سپس توسط مصحح در حاشيه اضافه شده است. البته با توجه به افتادگي هاي زياد موجود دراصل نسخه، اين نمي تواند شاهد معتبري باشد و ممكن است اشتباه كاتب سبب آن شده باشد.
نسخه شماره 5: نسخه مختصر مصباح، شماره 2341 موجود دركتابخانه آيةالله مرعشي نجفي. نسخه قديم و نفيسي است و به خط نسخ معرب نوشته شده و در حاشيه تصحيح شده است.
در اين نسخه، نيز در حاشيه، براي اول و ثاني و ثالث مصاديقي ذكر شده است. اين مي تواند به تأييد نظر ما كمك كند.
نسخه شماره 6: نسخه مصباح المتهجد، شماره 7309 موجود در كتابخانه آيةالله مرعشي نجفي. برگ اول اين نسخه افتاده و شخصي آن را تكميل كرده است و سرآغازي براي آن آورده است كه ربطي به كتاب ندارد. خط آن نسخ معرب است و به سده هشتم. حواشي برگ ها را موش خورده است.
اين نسخه، بر خلاف نسخه هاي ديگر، بدون هيچ اضافه و حاشيه اي به عبارت مورد نظر اشاره كرده است و مؤيدي براي تثبيت زيارت عاشوراي مرسوم است. البته از اين دست نسخه ها پس از قرن دهم و همچنين در بين نسخه هاي مختصر مصباح كم نيست.
نسخه شماره 7: نسخه مختصر مصباح، شماره 9750 موجود در كتابخانه آيةالله مرعشي نجفي. اين نسخه در سال 1094ق، توسط محمد اشرف يزدي نوشته شده است.
در اين نسخه نيز مثل مورد قبل عبارات مثل زيارت مرسوم امروزي نقل شده است.
نسخه شماره 8: نسخه مصباح المتهجد متعلق به كتابخانه خطي آستان قدس رضوي. اين نسخه شايد قديمي ترين نسخه موجود در بين نسخه هاي امروزي باشد. اين نسخه در سال 502ق، و از روي نسخه 412ق، نوشته شده است. اين نسخه سالم و بدون كسري است و داراي مقابله و تصحيح شيخ دوريستي و علامه حلي در سال هاي متفاوت و از جمله در سال 584ق، و سه قراءت ديگر، كه به درستي معلوم نشد از چه كساني است. البته اين نكته مهم است كه آخرين قرائت از علامه حلي بوده است.
اين نسخه با نسخه هاي ديگر کمي متفاوت است. در اين نسخه عبارت اخير زيارت عاشورا به اين شکل نقل شده است: « الهم خص انت اول ظالم باللعن مني و ابدأ به جميع الظالمين لهم». با توجه به قديمي بودن آن و اين که آخرين کسي که آن را قرائت کرده، علامه حلي بوده است، شايد تأييدي باشد بر نقل ابن قولويه.
نسخه شماره 9: نسخه مصباح المتهجد موجود در كتابخانه آيةالله بروجردي. بر روي اين نسخه عبارتي نوشته شده مبني بر اين كه اين نسخه متعلق به زمان مؤلف است؛ با اين كه اين عبارت سنديت چنداني ندارد، ولي ادعايي است كه شايد نوع برگه و خط نسخه آن را تأييد كند. در باره اين نسخه بايد گفت كه برخي از صفحات كه افتادگي داشته است و توسط كاتبي در قرن دهم تكميل شده است. به هر حال، نسخه با دو خط نوشته شده است كه يكي به قرن دهم تعلق دارد و يكي به پيش از آن كه علي الادعا (البته مدعي آن نيز معلوم نيست) به زمان مصنف بري مي گردد. البته قسمت مذكور در زيارت عاشورا از قسم دوم است و پيش از قرن دهم نوشته شده است.
در اين نسخه، زيارت بر طبق عبارت مرسوم نقل شده است.
بررسي استناد به اصل «مخالفت با عامه» در تعيين نسخه معتبر
در علم اصول فقه، در صورت استقرار تعارض بين دو خبر، مرجحاتي براي تقديم يكي از آنها بر ديگري مطرح شده است. يكي از اين مرجحات تقديم خبري است كه مخالف عامه است. در مورد زيارت عاشورا نيز، همان طور كه ديديم، دو نوع نسخه و نقل وجود داشت. برخي با استناد به اين اصل نسخه هايي را كه داراي لعن مورد نظر هستند بر ديگر نسخه ها مقدم مي كنند.
اولين اشكالي كه در اين استدلال وجود دارد، اين است كه اين بحث زماني مطرح مي شود كه با دو خبر متعارض مواجه باشيم كه صدور هر دو آنها از معصوم ثابت باشد، اما جهت آنها معلوم نباشد. در چنين جايي، آن را كه مخالف نظر عامه است، مقدم مي كنيم. اما در بحث زيارت عاشورا ما با يك روايت موجه هستيم كه دو نوع نسخه دارد؛ يعني از مقام بحث تعادل و تراجح خارج است. به عبارت ديگر، مشكل ما مشكل متن يك روايت است، نه تعارض دو روايت متعارض.
نكته دوم، اين كه صرف نظر از پذيرش اين اصل در مسائل فقهي، در باره پذيرش آن در اعتقادات اشكال است. در رواياتي مثل روايات اعتقادي، آن هم در مباحث مربوط به امامت و به خصوص زيارات، انگيزه زيادي براي غلو و مسائلي از اين دست وجود داشته است. حتي از امام صادق(ع) روايتي نقل شده است كه برخي از غاليان در بين اصحاب امام باقر(ع) مخفي مي شدند و كتاب هاي امام باقر(ع) را به بهانه خواندن به خانه مغيره مي برده و او احاديثي در كفر و زندقه در اينها وارد مي كرد و به امام نسبت مي داد و سپس كتاب ها را به اصحاب بر مي گرداند.(119)
بنابر اين، مي توان گفت كه رواياتي که مخالف با عامه هستند، مجموعه اي را در بر مي گيرند كه هم شامل رواياتي است كه شيعه اصولي(120) نيز با آنها مخالف است(كه روايات غاليانه نيز در اين دسته مي گنجند) و هم شامل رواياتي است كه شيعه اصولي با آنها موافق است. پس به صرف آن كه روايتي با نظر عامه مخالف بود، نمي توان آن را ترجيح داد و بايد ملاك ديگري را در ترجيح آن به كار برد كه اين نشان دهنده ناكارآمدي اين اصل در اين موارد (غير فقه) است.
نكته سوم، اين كه برفرض كه اين اصل را در اين جا هم بپذيريم، اين اشكال وجود دارد كه كل زيارت عاشورا مخالف با عامه است؛ نه تنها اين بخش خاص.بنابراين مسأله تقديم متن مخالف تر بر مخالف است و اين در حالي است كه اصل مذكور تنها جايي را در بر مي گيرد كه تعارض بين مخالف و موافق باشد.
به غير از اين، آيةالله تسخيري درمصاحبه با فصلنامه هفت آسمان، به نقل از مرحوم سيد محمد تقي حكيم، مي گويد كه منظور از عامه، فقها يا فتواي مشهور بين شيعيان است؛ فتواي مشهوري كه فتواي عموم تلقي مي شود.(121)

پی نوشت ها :
 

*دانشجوي کارشناسي ارشد مذاهب اسلامي.
1. زيارت عاشورا فوق الشبهات، ص29.
2. ر.ک: «کتابشناسي زيارت عاشورا»، فصلنامه علوم حديث، شماره 23.
3. بحارالانوار، ج101، ص300-303.
4. زادالمعاد؛ ص373- 380. ايشان در زادالمعاد تفاوتي بين زيارت عاشوراي منقول از شيخ طوسي و ابن قولويه قايل نيست و حتي در بيان روايت، قسمت اول(بيان ثواب) را از کتاب ابن قولويه و قسمت دوم (متن زيارت) را از کتاب شيخ طوسي نقل مي کند و اشاره اي به اين مطلب نکرده است.
5. ر.ک: شفاء الصدور، ص 540.
6. مطالبي مانند ثواب هاي غلوآميز موجود در ابتداي روايت. براي مطالعه بيشتر ر.ک: الاخبار الدخيله، ج3، ص256.
7. لازم به تذکر است که روايت صفوان متن زيارت را نقل نکرده، بلکه سيف بن عميره مي گويد که آنچه را علقمه برايمان گفته بود، او هم گفت. بنابراين نظر نيز بر فرض که سند زيارت صحيح باشد، ولي متن زيارت به صورت جزء به جزء ممکن است مستند نباشد.
8. ر.ک: فصلنامه سفينه، سال چهارم، شماره 14.
9. تا اينجا امام باقر(ع) به بيان ثواب زيارت امام حسين(ع) در روز عاشورا و نحوه زيارت ايشان پرداخته اند.
10. از اين قسمت به بعد به بيان متن زيارت مي پردازد.
11. به دليل اين که در اين مقاله درباره متن زيارت حرف نمي زنيم، متن کامل زيارت را به طور کامل مطرح نمي کنيم؛ وگرنه، بين متن کامل الزيارات و مصباح تفاوت هايي است که بسيار قابل توجه است.
12. نقل کامل الزيارات قديمي تر است، امام نقل مصباح نسخه هاي بيشتري دارد و همين در بررسي هاي متني و متن شناسي زيارت کار را مشکل مي کند و نمي توان در برخي جاها معلوم کرد که کدام نقل معتبرتر است.
13. مصباح المتهجد، ص 536.
14. جهت مطالعه در اين زمينه ر.ک: بحارالانوار، ج101، ص300-303.
15. مصباح المتهجد، ص539-542.
16. با اين همه، علامه مجلسي در کتاب زادالمعاد، ص 373و تحفه الزائر اين را گفته است و همين باعث شده که بسياري از کساني که در اين باره چيزي نوشته اند، به ايشان اشکال بگيرند. براي مطالعه بيشتر ر.ک: شفاء الصدور، ص 55-57و الاخبار الدخيله، ج1، ص254.
17. ر.ک: الاخبار الدخيله، ج1، ص253-254.
18. بعداً در بررسي محمدبن موسي الهمداني مطرح خواهد شد که عده اي از بزرگان رجال او را تضعيف کرده اندو پذيرش احتمال سوم موجب مي شود که هر دو طريق ابن قولويه تضعيف شود.
19. در بيان رجال موجود در سند شيخ طوسي عقبه بن قيس نيز به صورت مختصر بررسي خواهد شد.
20. الفهرست(طوسي)، ص236، ش706.
21. عبارت «عن ابيه» در برخي نسخه هاي الفهرست بيان نشده است؛ اما از جهت طبقات بايد آورده شود؛ زيرا به نظر مي رسد علي ابن ابراهيم با واسطه پدرش ابراهيم بن هاشم از محمد بن اسماعيل نقل روايت کرده است؛ همان طور که در طريق اول در تمام نسخ اين عبارت وجود دارد. (ر.ک: معجم رجال الحديث، ج15،ص97؛ دانشنامه جهان اسلام، ج7؛ تصحيف و تحريف، ص355)
22. الفهرست (طوسي) ص 215، ش605.
23. ر.ک: رسائل و مقالات، ج3، ص403.
24. ر.ک: فروع الکافي، فهرست کتاب، ص1466-1469؛ من لايحضره الفقيه، فهرست کتاب، ص 388-396.
25. الفهرست(طوسي)، ص215، ش605.
26. کليات في علم الرجال، ص 281-282؛ اصول علم الرجال بين النظريه و التطبيق، ج2، ص236.
27. رجال النجاشي، ص54، ش123.
28. همان، ص383، ش1042.
29. همان، ص260، ش680.
30. دعوي اجماع از طرف قدما دليل بر وثافت است؛ اما اگر اين اجماع از طرف يکي از متأخران ادعا شده باشد، نيز بنا به گفته آيه الله خويي دليل بر وثاقت وي است. (ر.ک: معجم رجال الحديث، ج1، ص46)
31. رجال النجاشي، ص 16، ش18.
32. معجم الرجال الحديث، ج1، ص317.
33. لؤلؤالنضيد في شرح زياره مولانا الشهيد، ص 37-39.
34. اين دو نفر يکي هستند و احمد بن محمد بن نوح و احمد بن علي بن نوح دو اسم اند براي يک نفر که آيه الله خويي در معجم رجال الحديث متذکر اين مطلب شده است. (ر.ک: معجم رجال الحديث، ج2، ص353، ش998)
35. لؤلؤالنضيد، ص39. يکي ديگر از نويسندگان درباره «جماعتي از اصحاب» تحقيق بيشتري کرده است و مي گويد جماعتي از اصحاب در کتب شيخ اصطلاحي است که حتماً چندنفر مشخص از آن جمله هستند: شيخ مفيد، ابن غضائري، احمدبن عبدون و ابن ابي جيد، البته وي نجاشي را نيز از اصحاب شيخ دانسته است. (ر.ک: از اين صبح روشن، ص140-146).
36. ر.ک: رجال النجاشي، ص 330، ش893.
37. ر.ک: کليات في علم الرجال، ص281-282؛ اصول علم الرجال بين النظريه و التطبيق، ج2،ص236.
38. رجال النجاشي، ص 92، ش228.
39. معجم الرجال الحديث، ج2، ص296، ش 898.
40. رجال النجاشي، ص 81، ش198.
41. اصول علم الرجال بين النظريه و التطبيق، ص 213.
42. کليات في علم الرجال، ص 349.
43. البته برخي ديگر وي را حسين بن علي بن سفيان دانسته اند. در اين صورت، به تصريح نجاشي از ثقات علما است.(ر.ک: از اين صبح روشن، ص 156-161).
44. ر.ک: معجم رجال الحديث، ج2، ص 59و 466-468، ش60.
45. ر.ک: همان، ج1، ص 76-77.
46. کليات في علم الرجال، ص 333-342.
47. قاموس الرجال، ج1، ص74-75.
48. کليات في علم الرجال، ص349-350.
49. اين آمار از کتاب از اين صبح روشن گرفته شده است. (براي مطالعه بيشتر ر.ک: از اين صبح روشن، ص 151)
50. الفهرست(طوسي)، ص228، ش 648.
51. ر.ک: کليات في علم الرجال، ص281-282؛ اصول علم الرجال بين النظريه و التطبيق، ج2،ص 236.
52. رجال النجاشي، ص 353، ش946.
53. همان، ص349، ش940.
54. من لايحضره الفقيه، ج4(مشيخه فقيه)، ص110، در طريق اميه بن عمرو.
55. معجم الرجال الحديث؛ ج2، ص 329-330. البته اين استدلال ايشان براي مجهول بودن وي اين است که توثيقي براي او اثبات نمي شود.
56. اين قسمت از استدلال برگرفته از کتاب اصول علم الرجال بين النظريه و التطبيق، تقريرات درس آيه الله داوري، ج2، ص 317و 341-348.
57. معجم رجال الحديث، ج1، ص78.
58. قاموس الرجال، ج1، ص71.
59. فصلنامه سفينه، سال چهارم، ش14، ص181.
60. کامل الزيارات، ص 37. درباره اين که آيا ابن قولويه تمام رجال مطرح شده در کتابش را توثيق کرده يا رجال بي واسطه خودش (مشايخ) را، اختلاف وجود دارد. در معجم الحديث آيه الله خويي بر اين نظر است که تمام رجال کامل الزيارات ثقه اند، اما ظاهراً بعدها نظر ايشان عوض شده است و معتقد شده اند که فقط مشايخ ابن قولويه ثقه هستند. (ر.ک: کامل الزيارات، ص 28)
61. مجمع الرجال، ج6، ص59.
62. رجال النجاشي، ص 338، ش904.
63. معجم الرجال الحديث، ج17، ص 283، ش11847.
64. قاموس الرجال، ج9، ص 612، ش7313.
65. همان.
66. رسائل و مقالات، ج3، ص418.
67. آيه الله خويي اين تضعيف را مي پذيرد، اما مي گويد: مگر اين که [اين تضعيف] با توثيق ابن قولويه معارض است و نتيجه آن، عدم توجه به روايت محمد بن موسي الهمداني است؛ چرا که با يک تضعيف تعارض کرده و وي مجهول الحال مي شود. (براي مطالعه بيشتر ر.ک: معجم رجال الحديث؛ ج17، ص283، ش11847)
68. رجال النجاشي، ص 340، ش 910.
69. رجال (الطوسي)، ص 441، ش 6304.
70. رسائل و مقالات، ج3، ص 413.
71. البته علامه شوشتري اين گونه بيان را نيز دليل مدح نمي داند.(ر.ک: قاموس الرجال، ج1، ص71)
72. فصلنامه سفينه، سال چهارم، ش14، ص181-182.
73. رجال النجاشي، ص 189، ش 504.
74. الفهرست الطوسي، ص 140، ش333.
75. رجال (الطوسي)، ص 209، ش 351.
76. معجم رجال الحديث، ج8ص 365.
77. قاموس الرجال، ج5، ص 378.
78. اين تحقيق از کتاب معجم رجال الحديث آيه الله خويي نقل شده است. (ر.ک: معجم الرجال الحديث، ج9، ص 77-78). البته کساني هم خلاف اين نظريه را دارند. (ر.ک: قاموس الرجال، ج 5، ص 464)
79. الفهرست، ص 147.
80. رسائل و مقالات، ج 3، ص405.
81. البته علامه شوشتري اين نظر را قبول ندارد. (براي مطالعه بيشتر ر.ک: قاموس الرجال، ج5، ص 464)
82. مجمع الرجال، ج3، ص 206.
83. ر.ک: خلاصه الاقوال في علم الرجال، ص 360، ش 1419.
84. قاموس الرجال، ج5، ص 467.
85. براي مطالعه بيشتر ر.ک: معجم رجال الحديث، ج1، ص 102.
86. همان، ج9، ص 79.
87. براي مطالعه بيشتر ر.ک: کليات في علم الرجال، ص 79-103.
88. رسائل و مقالات، ج3، ص 406. همچنين نويسنده شفاء الصدور عادت ابن غضايري را وقيعه در ثقات و قدح در عدول مي داند و قدح و رد علامه در کتاب خلاصه الاقوال را برگرفته از ذم ابن غضايري مي داند. (ر.ک: شفاء الصدور، ص 47)
89. براي بررسي بيشتر درباره ابن غضايري و کتاب الضعفاء ر.ک: «جريان شناسي غلو(بخش دوم)»، نعمت الله صفوي. نويسنده اين مقاله، پس از بررسي کوتاهي در اقوال مختلف درباره ابن عضايري و کتاب الضعفاء جدولي را تدوين کرده که ملاک آن معرفي همچنين قمي ها را هم درباره اين افراد بيان کرده است. در مجموع، فقط شش نفر هستند که نظر نجاشي را درباره آنها با ابن غضايري فرق مي کند.
90. رجال النجاشي، ص200، ش532.
91. رجال الطوسي، ص 126، 221، 352.
92. رجال النجاشي، ص 3.
93. شفاء الصدور، ص 47.
94. ر.ک: معجم الرجال الحديث، ج1، ص103؛ کليات في علم الرجال، ص701؛ قاموس الرجال، ج1، ص28.
95. معجم رجال الحديث، ج1، ص103.
96. کليات في علم الرجال، ص62.
97. رسائل و مقالات، ج3، ص405.
98. قاموس الرجال، ج1، ص28. نويسنده کتاب از اين صبح روشن سعي کرده با دلائلي گفته علامه شوشتري را پاسخ دهد: 1. ما من عام و قد خص؟!؛ 2. شايد مسأله بسيار واضح بوده است؟!؛ 3. احتمال غفلت و سهو؟!
99. ر.ک: رسائل و مقالات، ج3، ص406؛ لؤلؤالنضيد في شرح زياره مولاناالشهيد، ص 48.
100. روي محمد بن اسماعيل بزيع، عن صالح بن عقبه، عن ابيه عن ابي جعفر(ع). (بيان ثواب زيارت امام حسين(ع) در روز عاشورا)... قال صالح بن عقبه و سيف بن عميره، قال علقمه بن محمد الخضرمي: قلت لابي جعفر(ع):... (بيان متن زيارت عاشورا توسط امام باقر(ع)).
101. سند کامل الزيارات: حدثني حکيم بن داود و غيره، عن محمد بن موسي الهمداني، عن محمدبن خالد الطيالسي، عن سيف بن عميره و صالح بن عقبه، عن علقمه بن محمد الحضرمي و محمد بن اسماعيل، عن صالح بن عقبه ، عن مالک الجهني، عن ابي جعفر(ع):... (بيان ثواب زيارت امام حسين(ع) در روز عاشورا...) قال صالح بن عقبه و سيف بن عميره، قال علقمه بن محمد الحضرمي، قلت: لابي جعفر(ع):... (بيان متن زيارت عاشورا توسط امام).
102. اختيار معرفه الرجال، ص416، ش788.
103. قاموس الرجال، ج7، ص256.
104. همان، ج6، ص571.
105. رسائل و مقالات، ج3، ص410.
106. رجال الطوسي، ص 386، اصحاب امام رضا(ع)، ش 6.
107. رجال النجاشي، ج2، ص 214، ش 894.
108. جهت مطالعه بيشتر ر.ک: رسائل و مقالات ، ص 419-420؛ شفاء الصدور، ص 50.
109. رجال الطوسي، ص 132، ش 74.
110. همان، ص 261، ش 626.
111. روي محمد بن اسماعيل بن بزيع، عن صالح بن عقبه، عن ابيه، عن ابي جعفر(ع):...
112. معجم رجال الحديث، ج11، ص 156.
113. رجال النجاشي، ص198، ش525.
114. برخي مثل آيه الله سبحاني او را توثيق کرده اند که تفصيلش در مقاله گذشت.
115. آيه الله خويي و علامه شوشتري اين را توثيق نمي دانند.
116. آيه الله شبيري زنجاني نيز در پاسخ به سؤالي درباره سند زيارت عاشورا اين طريق را اثبات کرده و درباره طرق ديگر چيزي نگفته اند. (ر.ک: فصلنامه سفينه، سال چهارم، ش14)
117. و ابدا به اولاً ثم العن الثاني و الثالث و الرابع.
118. شايد اين نشانه نوعي گرايش اعتدالي باشد که در اين دوره در ايران به وجود آمده بوده است. استاد رسول جعفريان در کتاب تاريخ تشيع در ايران به اين گرايش اشاره کرده است.
119. بحارالانوار، ج2، ص250. به نقل از کتاب تاريخ تشيع در ايران نوشته رسول جعفريان.
120. اين عبارت از کتاب تاريخ تشيع در ايران گرفته شده است. براي مطالعه بيشتر ر.ک: تاريخ تشيع در ايران، يک جلدي، ص606.
121. فصلنامه هفت آسمان، ش 36، ص24.
 

منبع: کتاب علوم حديث شماره 49-50